حسام کوچولوحسام کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 12 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر........

همه من .تو هستی

به نام خداوند مهربان سلام فرزندم آری 6 ماه گذشت ....... چه پر هیاهو  چه پر تلاش چه زیبا شاید هم چه سخت.... همه روز هایم تو شدی همه ی لحظه هایم توشدی بهانه خنده ها حتی گریه هایم تو شدی  ضربان قلبم   نبضم   روحم   روانم    همه و همه تو شدی دروغ است اگر بگویم با تو بودن سخت نیست سخت است که همه ی خود را نبینی   خودی که سالها تنها بود و خیلی خیلی خود خواه و اما حال دیگر با تو آن خود(من) خود نیست  تنها و تنها توست تو حسام من تولد 6 ماهگیت مبارک                  &n...
23 مهر 1393

اولین مسافرت با تو

به نام خدا سلام پسر قشنگم اولین مسافرتی که رفتی به سمت شمال کشور بود خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت رفتار شما و اخلاقت بهتر از خونه بود اما خیلی تو ماشین دوام نمیاوردی .ما رو مجبور میکردی کنار جاده نگه داریم و تو رو پیاده کنیم.تو مسافرت هم خوب خوابیدی و هم خوب خوردی. واما نگاهی کلی در تاریخ13/6/93 به سمت بجنورد حرکت کردیم که چون شب بود شما خواب بودی و شب رو خونه عمه مهری خوابیدیم وصبح به سمت شمال حرکت کردیم.که شما هم همکاری لازم رو با ما انجام دادی.ناهار رو در علی آباد (هتل کانیار )خوردیم .ناهار شما رو هم دادم بعد بازی با شماو استراحت به سمت ساری حرکت کردیم که تا ساری  خواب بودی .شب رو هم ساری خونه عموخوابیدیم R و اما حرکتم...
23 شهريور 1393

اولین ها

به نام خدا سلام پسر قشنگم  امروز برای اولین بار غلط زدی و با تلاش فراوان خودت رو دمر کردی و برای رسیدن به عروسکت خیلی تلاش کردی.واقعا از این که داری بزرگ میشی و کارهای جدید یاد میگیری شگفت زده میشم  امیدوارم در آینده هم همین طور برای رسیدن به اهدافت پرتلاش ،جسور و خستگی نا پذیر باشی.                          2/6/93    تلاش و انگیزه رمز موفقیت
2 شهريور 1393

2تا 4

به نام خداوند صابر  سلام پسر عزیزم  وای خدایا چه 2 ماهی بود .  از روزی که واکسن 2 ماهگیت رو زدم شروع شد.  یک جیغ  و گریه ای میکردی که همه فرار میکردن از دستت واقعا نمیخام از این دو ماه بگم علاوه بر اذیت های شما مشکلات زندگی هم به من رو آورده بود واقعا چه دو ماه کذایی بود به هر حال   با زدن واکسن4 ماهگیت میشه گفت اذیت هات نصف شدن . توی این 2 ماه انقدر گرفتار بودم که نتونستم بیام بنویسم تو این چند وقت علاوه بر اذیت    شیرین کاری  هم داشتی  خنده صدا دار  پاها تو میگیری دستات رو نگاه میکنی و تا مچ میکنی تو دهنت اما اگه بدونی برای خوابوندنت چه کارهایی م...
23 مرداد 1393

فرشته ای به رنگ تو...

به نام خداوند دانا روزها هفته ها سپری شد   بعد از کلی انتظار تو به دنیا آمدی و الان سه ماه بیش تر است که   چشمانم از نگاه کردن به تو پر نور شده است.   یادم می آید که قبلا نوشته بودم با لبخند تو سختی های این دو سال رافراموش میکنم اما الان حتی با گریه هایت تمام سختی های دنیا رو فراموش میکنم.   همه ی زندگیم در تو خلاصه شده همه ی امیدم همه ی فرداهایم با تو خلاصه می شوند. همه چیز را برای تو می خواهم          همه ی خوشبختی های دنیا را برای تو می خواهم و تو را برای خودم برای آرامش قلبم برای نور دیده هایم می خواهم.   حس...
30 تير 1393

همه ی روز های من

به نام خداوند مهربان سلام پسر قشنگم بالاخره اومدم برات از این 2 ماه و نیم سپری شده بگم از اخلاقات و رفتارات بگم از اذیتات و شیرین کاری هات بگم البته اینم بگم الان که اومدم 7 صبح و شما خوابی شما عاشق بیرونی یعنی تا در خونه رو باز میکنم دیگه گریه نمیکنی و ساکت میشی  و با تعجب بیرون رو نگاه میکنی همیشه دوست داری سر شونه بغلت کنن و  با تعجب اطراف رو نگاه میکنی تقریبا این کار منحصر به فرد شما میشه یکی دیگه از کارهای مورد علاقت اینکه به دمر بخوابی و اما ...... وقتی که جیغ میکشی و گریه میکنی دیگه به این آسونی ها آروم نمیشی تقریبا خیلی گریه میکنی مخصوصا از بعد واکسن 2ماهگیت که من رو بیچ...
7 تير 1393