حسام کوچولوحسام کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر........

اولین هدیه

به نام حافظ مخلوقان سلام جیگرم میدونی چقدر منتظر بغل کردنتم میدونی دارم دیونه میشم احساس میکنم یک ساله حاملم و هنوز اول راهم خیلی سخته وقتی همه زحماتت پوچ میشه و یک داغ تنها یک داغ به سینه ات بمونه دلم خیلی تنگه واسه دیدنت  بوی تنت  . واسم شده یک آرزو دست نیافتنی  خیلی دور خیلی دور .اما چاره ای جز انتظارنیست. باید منتظرهمه لحظه های با تو بودن بمونم. دوست دارم هرچه زودتر تو سونو  ببینمت. عزیزم تا حالا چیزای زیادی برات خریدم اما اون موقع تو دلم نبودی . دیروز رفتم برات یک کادو خریدم که باهاش بدو بدو کنی و بیای بغل مامان. خدایا اون روز رو نصیبم کن. نصیب هر مادر چشم به راهی بکن. خدایا کمک کن زمان زود ...
22 شهريور 1392

اولین تهوع از این دوران

به نام حافظ فرزندم سلام عزیزم      امروز از صبح حالم خیلی بد بود و بعد از یک هفته می خواستم ناهار درست کنم.مرغ درست کردم وخیلی  حالم بد شد ؛ اصلا تو آشپزخونه نمیتونستم برم تا بعد ار ظهر تلو تلو میخوردم تا این که گفتم برم حمام شاید حالم بهتر بشه که ............... اولین تهوع از این دوران شیرین و سخت آغاز شد. انقدر حالم بد شد که تصمیم گرفتم برم خونه مامانم اما از آوارگی شو شو خوشم نمیاد برای همین باز پشیمون شدم و گفتم اگه خدایی نکرده حالم بد تر شد میرم ولی شب ها میام پیش بابا جون. خوب عزیزم لطفا از این به بعد هم نی نی خوبی باش تا مامان اذیت نشه. مرسی جوجو مامان.      &...
16 شهريور 1392