شرح حال
به نام خداوند مهربان
سلام
حسام عزیزم
عزیز دلم تقریبا دو هفته ای بود که مریض شده بودی و منم حسابی نگران
تو این مدت خونه مامانی بودیم ومن و مامانی نزاشتیم یک لحظه گریه کنی.
مامان جون پا به پای من شاید هم بیشتر از من مراقبت بود و حسابی خسته شد.
امروز هم اولین روزی که با هم تنها خونه هستیم.
توی این چند وقت انقدر سرم شلوغ بود که وقت نکردم برات بنویسم.
عزیز دلم خیلی با هوشی
وقتی در رو باز میکنم اگه گریه میکنی ساکت میشی
عاشق بیرونی و تازگی ها که میریم بیرون میگی: د د د
وقتی تو ماشین هستیم می خوای پشت فرمون بشینی و حس رانندگی میگیری
بعدشم کلی ذوق میکنی که مثلا شما داری رانندگی میکنی. بعدشم میگی:قاقااا
تازگی ها هم برای رسیدن به اهدافت غلط می خوری و خزیدن هات هم کم کم داره به 4 دست و پا نزدیک میشه.
وقتی بهت نگاه میکنم از خنده غش میکنی .خیلی خنده رو هستی وقتی میخوای خودت رو لوس کنی اول روت رو بر میگردونی بعدش دستات رو باز میکنی و میری بغل اون کسی که خودت رو براش لوس کردی.
بازی هایی رو دوست داری که به هوا و زمین پرت میشی
کلا بازی های پشت وانتی دوست داری و حسابی ذوق میکنی
وسایل مورد علاقت هم :
دستمال کاغذی،کنترل،موبایل ،تبلت،جارو برقی و خوردن پتو
و خلاصه هر روز داری بزرگ تر و آقا تر میشی
فدای تو بشه مادرررررر
10/8/93