مراسم جشن تولد
به نام خداوند مهربان
از چند ماه پیش درگیر آماده کردن وسایل تولدت بودم و با شور و شوق و هیجان آماده شون می کردم.
روز تولدت رو 21/1/94 گرفتیم چون هم جمعه بود و هم روز مادر.
تا روز تولدت که فرا رسید
صبح روز تولد با دل درد و دل پیچه از خواب بیدار شدی،صبحونه هم نخوردی،
وسایل رو جمع کردیم و راهی باغ شدیم در طی راه یک چورت کو چیکی زدی
توی باغ حسابی بازی کردی، (آب بازی ،تاب بازی، )کلی خسته شدی و بعد ناهار خوابیدی
بعد از ظهر موقعی که مامان جون داشت بهت غذا می داد متوجه در اومدن دندان پنجمت هم شدن
و دلیل بی اشتهایی رو فههمیدم
تا ساعت 5 که مهمون ها یکی یکی اومدن،خیلی بهمون خوش گذشت اما
چون مثل همیشه نمیتونستم بهت برسم یکم اذیت شدی.
مهمونی تا ساعت 11 شب طول کشید
و من از این که برات تولد گرفتم حسابی خوشحال بودم
اینم عکس های تولدت با توضیحاتش در ادامه مطلب
لباس زنبوری خوشگلت رو مامان جون زحمتش رو کشیدن
ممنون مامان گلم
طراحی بر چسب ها و تقویم که به مهمون ها دادیم رو آقا محسن انجام دادن
بیسکوییت و کیک دو هم عمه اعظم زحمتش رو کشید
اینم داخل کیک که مشکی زرد بود
وسیله ها و ریسه تولدت رو من و بابا باهم درست کردیم
شام و تزییناتشم بازم با مامان مهربونم بود