10-3=اندوه من
به نام خداوند مهربان
سلام عشق مادر
بی مقدمه شروع میکنم
از اول ماه رمضان مریض شدی
اسهال /تب/استفراغ=بی اشتهایی شدید
سه روز با این بیماری گذشت چشم های گود افتاده تو مرا نابود کرد
صورت بی حال و لبانی که به زور خنده ای نالانه داشت مرا از بین برد
بعد از سه روز که خوب شدی من مریض شدم
باید سرم میزدم ولی تو از من جدا نمی شدی
یک دستم سرم ویک دستم تو بودی/شیرت میدادم و با همان حال با تو بازی میکردم
فقط خدا میداند که آن شب چه بر من گذشت و چقدر دلم برای خودم سوخت و تازه معنای نام مادر را با تمام وجود
حس کردم که حتی لاشه نیمه جان یک مادر تنها به فکر کودک خویش است
بگذریم
3-4 روز گذشت
و من در گیر اضافه کردن آن نیرویی که از تو کم شده بود بودم که:
دوباره
اسهال تب استفراغ
و این بار شدید تر از قبل
دیگه به معنای واقعی هیچی نمی خوردی
حتی آب
ثانیه به ثانیه آب می شدی و تنها کاری که میتونستم برات بکنم پرستاری بود
ولی انگار نه انگار
شربت ها افاقع نمی کردند وتو در تب می سوختی
سه رور تب مداوم
به قدری آب بدنت کم شده بود که مویرگ های کوچک صورتت دیده میشد
به عرض 2 روز چنان کوچک شده بودی که اشک همه ما را در آورده بودی و همه را بیتاب کرده بودی
دوباره دکتر دیگری رفتیم
با تشخیص بیماری که یک ویرووس گوارشی بود
و خوردن دارو ها انگار حالت بهتر شده بود و با خوردن اولین جرعه آب دنیا رو به من دادی
و الان یک پسر کوچولو موچولو شدی و وزنت از 10 به 7 رسیده
با دیدن اندام ظریف و نهیفت قلبم درد میگیره
الان که داشتم اینا رو مینوشتم
تو تلویزیون در برنامه ماه عسل(که مخصوص ماه رمضان)
بچه های کوچیک که سرطان خون داشتن رو نشون داد.
واقعا از ناشکری که کردم پشیمون شدم
خدایا من رو ببخش برای ناشکری هام.
خدایا شکر برای هر آنچه که به من دادی و ندادی
خدایا شکرررررررررررر
برای سلامتی
همه کودکان مریض
صلوات 11/4/94