یک گام بسوی استقلال
به نام خداوند دانا
سلام عشق مادر
وای ک چقدر مرد شدی وای ک چقدر بزرگ شدی
کم کم باید شمع دوسالگیت رو فوت کنی
عشق مادر۲۱/۱۱/۹۴تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت
و
یک گام ب سوی استقلال تو بردارم
روز اول بعد از ظهر نخوابیدی تا شب.شب دوبار بیدارشدی ک هر بار نیم ساعت طول کشید
غم گین بودی بی خواب شده بودی اما اسمی ازش نمیاوردی
لبات رو میچیدی و چشمات رو میبستی.
ولی روز دوم بعد از ظهر خوابیدی و شب یک بار بیدارشدی
و در روز سوم دوبار خوابیدی و شب اصلا بیدار نشدی و اصلا بی تابی نکردی
خیلی منتطقی خوب کنار اومدی و بدون هیچ بهانه ایی پذیرفتی و من رو بسیار متعجب کردی
و در کل خیلی خیلی عالی و خوب این پروژه به اتمام رسید.
نگاه کردن به چشمان معصومت به من انرژی میدهد
و گرفتن دستهای کوچکت حس قدرت میدهد
و
چقذر این روزها با توخوشم
۲۵/۱۱/۹۴