2تا 4
به نام خداوند صابر
سلام پسر عزیزم
وای خدایا چه 2 ماهی بود .
از روزی که واکسن 2 ماهگیت رو زدم شروع شد.
یک جیغ و گریه ای میکردی که همه فرار میکردن از دستت واقعا نمیخام از این دو ماه بگم علاوه بر اذیت
های شما مشکلات زندگی هم به من رو آورده بود واقعا چه دو ماه کذایی بود
به هر حال
با زدن واکسن4 ماهگیت میشه گفت اذیت هات نصف شدن .
توی این 2 ماه انقدر گرفتار بودم که نتونستم بیام بنویسم تو این چند وقت علاوه بر اذیت شیرین کاری هم داشتی
خنده صدا دار
پاها تو میگیری
دستات رو نگاه میکنی و تا مچ میکنی تو دهنت
اما اگه بدونی برای خوابوندنت چه کارهایی میکنم دلت برام میسوزه
ارزو به دلم مونده یک بار جلو تلویزیون خوابت ببره یعنی خودت بخوابی
به هر حال امید وارم هر روز که میگذره بهتر و بهتر بشی و منم صبور تر وصبورتر.
برای خوابوندنت از ماشین /بانوج/آخرکاری ها هم می کشیدیمت و غیره و غیره و غیره
تقریبا این دو ماه این شکلی بودی و منم هلاک برا گریه هات.
گاهی هم از دستت درد میرفت این شکلی میشدی
این جا هم به بنده افتخار دادی و برام شیرین کاری میکنی
چی به هم میگین
فدای قیافت
اینجا هم واکسن 4 ماهگیت رو زدی و خوابیدی ........
23/5/93
با تو معنا صبر را فهمیدم
با تو به توانایی مادرم پی بردم
با تو دلیل بهشت را زیر پای مادران دانستم