به نام افریننده هستی سلام پسر نازنینم سال پیش مثل امروز: از ساعت 1بامداد تا 5 صبح دائم گریه میکرمو دعا استرس داشتم قرار بود خانه دونفره مان سه نفره شود قرار بود جز نام دختر و همسر نام مادر هم برای من باشد و تمام این ها اضطرابم را بیش تر میکرد ساعت5 بامداد راهی بیمارستان شدم شور وشوق عجیبی داشتم,هوا هم بهاری مست کننده بود و این عوامل بر اشتیاق و هیجانم می افزاد کم کم بعد روند مراحل بیمارستان راهی اتاق عمل شدم ساعت 7:30 بیهوش شدم وقتی به هوش امده بودم به دنبال تو میگشتم. دیدمت صورت سفید, لبان قرمز ورم کرده,چشمانی پف آلود داشتی و از آن روز نام من مادر شد. ...