مراسم جشن تولد
به نام خداوند مهربان از چند ماه پیش درگیر آماده کردن وسایل تولدت بودم و با شور و شوق و هیجان آماده شون می کردم. روز تولدت رو 21/1/94 گرفتیم چون هم جمعه بود و هم روز مادر. تا روز تولدت که فرا رسید صبح روز تولد با دل درد و دل پیچه از خواب بیدار شدی،صبحونه هم نخوردی، وسایل رو جمع کردیم و راهی باغ شدیم در طی راه یک چورت کو چیکی زدی توی باغ حسابی بازی کردی، (آب بازی ،تاب بازی، )کلی خسته شدی و بعد ناهار خوابیدی بعد از ظهر موقعی که مامان جون داشت بهت غذا می داد متوجه در اومدن دندان پنجمت هم شدن و دلیل بی اشتهایی رو فههمیدم تا ساعت 5 که مهمون ها یکی یکی اومدن،خیلی بهمون خوش گذشت اما چون مثل همیشه نمیتونستم بهت برسم یکم اذیت شدی. ...
نویسنده :
نفیسه
15:49