حسام کوچولوحسام کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 24 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر........

اتاق کامل گل پسری

سلام پسر گلم از اتاقت برات عکس میزارم چون میدونم وقتی بزرگ شی دیدنشون خیلی لذت بخشه                                                                          17/1/93 سرویس چوب که از صاحل چوب برات خریدم   اینم نمایی کلی دوچرخه  2 تا هلیکوپتر تما...
17 فروردين 1393

من مادر میشوم

به نام خداوند بخشنده و مهربان سلام بی قرارم ,   دقیقه ها,ثانیه ها, لحظه ها همه را با بی قراری سپری میکنم.   همه جا میبینمت  هاله ای محو از وجودت در ذهنم نقش بسته با همان هاله حرف میزنم شیرش میدهم می خوابانمش  و می بینم چهار دست و پا کنان به سمتم با لبخند می آید .   تو باشی بی قرار نمیشوی؟000000 تو باشی حتی ثانیه ها را زندگی نمیکنی 4ماه انتظار برای بارداری اول 5 ماه بارداری بی ثمر ,3ماه انتظار برای داشتن فرشته ای دیگر و9 ماه انتظار  برای زمینی شدن تو چقدر میشود؟؟؟؟؟    و  حال   اگر خدا بخواهد 13 روز دیگر این همه انتظار به پایان میرسد تو باش...
14 فروردين 1393

ادامه لباس های گل پسری

به نام خالق زیبایی ها سلام عشق مادر اینم عکس بقیه لباس هات تا بعدا که بزرگ شدی و دیدی حالش رو ببری                                                                   2/1/93                         &n...
9 فروردين 1393

بافتنی های پسر مامان

به نام خالق زیبایی ها سلام عشقم سال نو مبارک باشه واست خیلی خوشحالم که دارم به لحظه دیدنت روز به روز نزدیکتر میشم. جیگرم همه وسایلت رو خریدیم  و منتظرت هستیم پس به سلامتی بیا و امسال رو از هر سال برامون قشنگ تر کن. سن شما 34w+3d 1/1/93 اینم بافتنی های پسرم   عزیزم این رو خودم بافتم تو عکس که قشنگ نیست ایشاا.. تو تنت قشنگ باشه همه اینا رو هم مامان جونت برات بافته مرسی مامان گلم               اینم پشت بافتت   این کلاه خرسی رو خاله نسترن زحمتش رو کشیده اینم خاله معصوم(خاله بابا)زحمتش رو برات کشیده همه اینا رو...
1 فروردين 1393

از صورتی به آبی

به نام خالق دانا سلام به گل پسرم کم کم داریم مقدمات حضور شما رو فراهم میکنیم سه سال پیش وقتی میخاستیم بیایم خونمون اتاقی که قراربود به شما اختصاص داده بشه رو صورتی کردیم آخه من همیشه فکر میکردم نینیمون دختر. که البته دختر هم داشتیم اما پیش ما نموند و رفت تو بهشت . و اما اتاق گل پسری که نمیشد صورتی باشه برای همین هم با باباجون رفتیم و کاغذ آبی برای اتاق شما خریدیم. سقف اتاق رو هم بابا جون لکه گیری کرد دستش درد نکنه واقعا سخت بود لوستر اتاق شما رو که بابایی خودش ساخته رو هم وصل کرد البته درست کردنش 3 روز و وصل کردنش 3 ساعت طول کشید که البته همراه با برق گرفتگی باباجون همراه بود. بازم دستت درد...
21 اسفند 1392

این انتظار خیلی سخته .....

به نام خالق خوبی ها سلام گل پسرم دیگه حوصله انتطار و روز شماری ندارم    از آذر 91 دارم روز شماری میکنم واسه به آغوش کشیدنت     ولی دیگه خسته شدم بعضی وقت ها میگم   اگه تاریخ روز ها و هفته ها رو فراموش کنم زودتر میگذره   همش میگم میشه سال دیگه بیاد    روز تولد تو بیاد  روز دیدنت برسه     پسرم  انتظار خیلی سخته اونم واسه اولین دیدار   انقدر که این انتظار سخته کمر درد و بی خوابی شبانه پا دردو ناتوانی هاش سخت نیست   ولی چاره ای نیست باید صبر کنم باید صبور شم چون میخوام مادر شم   دارم میمیرم واسه اون لحظه که ...
10 اسفند 1392

رخ زیبا

به نام خالق زیبایی ها سلام گل پسرم . بالاخره اسباب کشی تموم شد و امشب هم اینترنتم وصل شد. خیلی زودتر از این ها دوست داشتم بیام و عکس خوشگلت رو بزارم. عزیزم 15/11/92 رفتم سونو آنومالی که شکر خدا همه چی نرمال بود.و  وزن تقریبی شما 1120 گرم بود. تقریبا هر ماه میرم بیمارستان آخرین باری که رفتم 22 بهمن بود تکون نمی خوردی خیلی نگران بودم ولی بعد از سونو فهمیدیم که جناب عالی پاهاتون پایین قرار داره برای همین من نمی فهمم که البته وزن شما به 1350 رسیده بود. کم کم میخایم خرید سیسمونی رو آغاز کنیم. جیگرم روز تولد مامانش(29/11) 30 هفتش تموم میشه . وتنها 8 هفته تا تولد میمونه . به امید خدا این 2 ماه هم به خوبی میگذره و لح...
27 بهمن 1392

ضربه های عاشقانه

                                                      به نام خالق خوبی ها سلام به جوجو مامان پسر گلم باور نمیکنی که هر روز و هر ساعت به تقویم نگاه میکنم که شاید زودتر بگذره و بالاخره لحظه بوییدنت برسه .اما باید صبر کرد . عاشق تکوناتم گاهی انقدر محکم تکون میخوری که میگم الان میای بیرون . بعضی وقت ها هم انقدر  تکون میخوری که تمام عضلات شکمم درد میگرن. گاهی اوغاتم...
6 بهمن 1392

یک حال و احوال ساده

                                                   به نام خالق بهترین ها سلام سلام پسر گلم عشق مامان؛شکر خدا هم شما هم من  در سلامت کامل هستیم البته اگه از درد لگن و کمر فاکتور بگیریم. بیش تر از قبل باهات صحبت میکنم همش ازت می خوام وقتی دنیا اومدی شب ها به خوابی و گریه و جیغ تو کارت نباشه تا مامان حسابی حسابی باهات حال کنه و خسته نشه!خیلی دوست دارم اون لحظه بیاد که به...
21 دی 1392

دل نوشته2

  به نام خالق بهترین ها   سلام؛   سلام پسرم ,سلام عشقم.   می خوام از خودم برات بگم تقریبا یک هفته 10 روز پیش آنفولانزای سختی گرفته بودم هنوز خوب نشده  که ویروس جدیدی گرفتم این ویروس همراه تهوع بود .   منم غافل از این ویروس, به هوای تهوع بارداری این حال مرگ رو تحمل میکردم ( آخه یک سال من حاملم و دارم بالا میارم) از اقبالم ناراحت نیستم برات میگم تا وقتی بزرگ شدی بدونی.   تقریبا یک هفته میشه که حرکاتت محکم شده و از رو شکمم معلوم میشه.(قربون حرکتات بشم عزیزم)   از ماه شمردن رسیدم به هفته شماری کی بشه که روز شماری کنم واسه دیدنت.   عزیزم روز های سختی رو گذرو...
29 آذر 1392